Mohsen Nakhaei

Master's Student in the Field of Health, Safety and Environmental Management / Shahid Sadoughi University of Medical Sciences, Yazd, Iran
۱۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عشق» ثبت شده است

عشق

عشق یکی‌ات نمی‌کند با معشوق؛ در فضایی رهایت می‌کند؛ میانِ وحشت و شوق، وحشت از یکی نشدن و اشتیاق برای یکی شدن. عشق هم‌رده‌ی ایمان، فضایِ «اگر نشد چه؟» است. «می‌شود» و «نمی‌شود» یا وصل و فراق، مراتب‌اند؛ نه راتب. در عاشقی مرتب سَر می‌روی، چون روی شعله‌ای.

محسن نخعی
محسن نخعی يكشنبه, ۱۲ دی ۱۴۰۰، ۰۱:۵۰ ق.ظ

زخم یا مرهم ؟!!

می‌دانم چرا هیچ‌گاه یاد من نیستی. من زخمی بر روحت به یادگار نگذاشتم که با هر تلنگری یادم بیفتی. انسان به زخم‌ها بیشتر می‌اندیشد تا مرهم‌ها.

محسن نخعی
محسن نخعی سه شنبه, ۲۵ آبان ۱۴۰۰، ۱۲:۳۵ ق.ظ

تلاش برای نجات تورا رشد می دهد.

‏در میانه‌ی زندگی ایستاده‌ام. فکر می‌کنم که چند نفر دیگر مثل من در این دنیا از غرق بازگشته‌اند و چند نفر نجات نیافته‌اند. اما بیشتر به آن‌ها می‌اندیشم که هنوز به دریا نرسیده‌اند.

می‌دانی میان ما از غرق برگشتگان و غرق شدگان، آنها که هنوز به دریا نرسیده‌اند بازنده‌ترند.

نمی‌گویم در غرق لذتی هست یا در نجات، اما تلاش برای نجات تو را رشد می‌دهد.

تو در آن تلاش چیزهایی به دست می‌آوری که در سکون نیست.

محسن نخعی
محسن نخعی يكشنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۰، ۱۲:۴۱ ق.ظ

زندگی همین لذت های کوچک است.

تن دادن انسان پست مدرن، به ناله‌های سانتی‌مانتال و چرندیاتی چون

تنهایی بهتر، عشق فقط عشق اول، آدم فقط یکبار عاشق میشه، زن مستقل، مرد سینگل، هم در نوع خود بیماری قرن است، اینکه گیر رابطه‌ها و آدم‌هایی در گذشته‌ای، اینکه جرات و جسارت روبرو شدن با ابرهای تاریک وجودت که آدمی بی‌ارزش بر روح‌ات به یادگار گذاشته را نداری، خودت را پشت مفاهیم ادبی و فلسفی بی‌ارزش پنهان نکن، این کار از تو یک احمق ترسو می‌سازد که از دور حقیر بودنت پیداست.

 

اگر هر لحظه کسی را نداری که شب‌ها با صدایش آرام شوی، اگر کسی را نداری تا بی‌تابانه او را در آغوش کشی، اگر کسی را نداری که شریک لحظات دلتنگی و غم تو باشد زندگی را باختی.

 

در انتهای زندگی، هیچ تعالی و آرمان شهری وجود نخواهد داشت، که زندگی سراسر همین لذت‌های کوچک است، از دست داده می‌فهمد بهای تنهایی را، او که در خانه‌ سالمندان شب و روز را پشت سر می‌گذارد، خوب معنی پوچی انتهای مسیر را هر لحظه با خود تکرار می‌کند. زندگی جز لذت بردن آنقدر بی معنا و‌ پوچ است که دیگر نیازی به بدتر کردن آن با تنها بودن نیست، آخر تو می‌مانی و یک پیری چروکیده بدون رویا و منزوی که عصر جمعه‌هایت بوی ویکس و ملین می‌دهد.

محسن نخعی
محسن نخعی پنجشنبه, ۲۰ آبان ۱۴۰۰، ۱۲:۳۱ ق.ظ

شدت و کیفیت رابطه

دوست داشتن و به هم رسیدن برای یک رابطه کافی نیست، این دو تضمینی برای دوام یک ارتباط نیستند، بلکه رابطه را چیزهایی مثل، قدر شناس بودن، عدم انتقال احساس ناکافی بودن به یکدیگر، کیفیت سلایق و انتخاب‌ها، تشکیل خواهد داد، یک رابطه درست ربطی به طول سال‌های باهم بودن نخواهد داشت، بلکه شدت و کیفیت یک رابطه را از عمق آن می‌توان فهمید، جایی که ایثار و ‌از خود‌گذشتگی را با حماقت و تو سری خوردن اشتباه نگیری، جایی که اهداف‌ات، امیال و آرزوهایت را نادیده نگیری، رابطه پناهگاهی برای رشد، توسعه و بالندگی است. آن را با پرورشگاه، مهد کودک، مسئول تربیت آدم‌ها، مادر بودن، پدر بودن، بنگاه شادمانی، اشتباه نگیر. هیچ تضمینی برای باهم بودن وجود ندارد، تعهد یک امر شخصی، یک قرارداد اجتماعی بین افراد است، مزخرفاتی به نام وجدان فردی، تعهد عشقی، گذشت کردن ، سند رسمی و ... ضامن دوام ارتباط آدم‌ها نیست. اینکه هر زباله بی سرو پایی را تکیه گاه می‌کنی، عوارض جانبی دارد.

محسن نخعی
محسن نخعی سه شنبه, ۱۸ آبان ۱۴۰۰، ۱۲:۳۸ ق.ظ

دردِ بودن

«دردِ بودن» و مفاهیمی شبیه به این، می‌تواند قابلِ حل باشد، اما میلیاردها انسان در جهان وجود دارند که دردشان «نبودن» و به حساب نیامدن است.

محسن نخعی
محسن نخعی جمعه, ۱۴ آبان ۱۴۰۰، ۰۲:۵۸ ق.ظ

چرا به آدم ها گوش می دهی ؟

می‌پرسند چرا به آدم‌ها گوش می‌کنی؟

من آدم دوست داشتن روزهای سختم

‏ روزهایی که مطمئن هستی همه رهایت کردند 

‏روزهایی که حالت با خودت و دنیا خوب نیست

‏من همانم که همچون روز اول دوستت دارم.

  یادم می‌آید روزهایی که شانس با من یار نبود، اما برای آدم‌های زندگی‌ام همواره همین بودم، از کودکی متوجه این موهبت در خودم شدم، اینکه آدم‌ها را بنا به شرایط و روایت‌هایشان از زندگی نگاه کنم. اخلاق بسیار تلخ و تندی دارم اما خوشحالم از اینکه برای آدم‌ها همواره آرامش بودم. خیلی‌ها آمدند و رفتند، بنا بر لیاقت و ظرفیت‌اشان، اما من همانم، همانی که وقتی شب و روزهایی را پشت سر می‌گذاری و از خودت بیزاری، چیزی در تو پیدا می‌کند که بتوانی خودت را دوست داشته باشی.

محسن نخعی
محسن نخعی پنجشنبه, ۱۳ آبان ۱۴۰۰، ۱۱:۵۶ ب.ظ

از عشق به نفرت

از عشق به نفرت و بی‌تفاوتی راهی نیست. این را به خودم می‌گویم که دست از سرزنش خویش بردارم برای هم‌چنان و همیشه عاشق ماندن.

محسن نخعی
محسن نخعی پنجشنبه, ۱۳ آبان ۱۴۰۰، ۰۹:۵۳ ب.ظ

مالکیت،کسالت آور است.

تحسینِ زیباییِ کسی یا چیزی، بدونِ علاقه و میل برای تصاحب‌اش، خوش‌تر میوفتد به نظر. علاقهْ خودخواهی است، نمی‌گذارد آنچه هست، خودش باشد، من چیزها را رخشنده می‌پسندم: «آری من از کفایت فقط خوشم می‌آید. از ملکوتِ کسی مثلاً. امّا مالکیّت کسالت‌آور است». ما آنچه می‌فهمیم، تفسیری است معطوف به سائقه و انگیزش‌های درون، «چیز» از منظرِ ما، در حقیقتِ خود نیست، در بندِ تفسیرِ ماست. تفسیر برداشتی ناقص از کلیت است و تن دادن به خوش‌باشی با جزئیت. «زیبا» در خودْ زیباست. آری غریب زیباست؛ یا زیباییِ غریب. مثلِ تکه‌ابری که نمی‌بارد، مغرورْدرختی که ثمره‌اش، بر پای خود میوفتد تا بارورتر شود. من از چیدن گُل، از گلدان و قفس، زیبایی ادراک نمی‌کنم، آزادْ زیباست، آزادی؛ که غریب است.

محسن نخعی
محسن نخعی دوشنبه, ۱۰ آبان ۱۴۰۰، ۱۲:۲۸ ق.ظ

نیاز به خواسته شدن

آدم‌ها در یک رابطه فارغ از دوست داشتن، نیازی اساسی به «خواسته شدن» دارند، اینکه بدانی در دل تردید‌های پیش رو، یک نفر تو را بخواهد، بدون شرط و شروط، موهبت عجیبی است، عمده اشتباه آدم‌ها در رابطه همین است، شرط و شروط‌هایی که برای خواستن تعیین می‌کنند، در دنیای من عشق وابسته به یک چیز است، «توجه»، اگر جایی، زمانی، آن را به هر دلیلی از دست دادی، خودت را گول نزن. 

محسن نخعی
محسن نخعی دوشنبه, ۳ آبان ۱۴۰۰، ۰۹:۲۶ ب.ظ
۱ ۲ بعدی