Mohsen Nakhaei

Master's Student in the Field of Health, Safety and Environmental Management / Shahid Sadoughi University of Medical Sciences, Yazd, Iran
وابستگی دامنه

وابستگی دامنه

محسن نخعی
محسن نخعی شنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۰۶ ق.ظ

وابستگی دامنه

«وابستگی دامنه»

در زندگی یعنی شما نمی‌توانید مهارتی که در کار خود پیدا کرده‌اید در زندگی شخصی خود به‌کار ببندید.
مثلا روان‌شناس‌ها به همه مشاوره می‌دهند،اما گاهی نمی‌توانند همان قوانین را برای مشکلات خود به‌کار ببندند.

 

تفاوت اندیشیدن و احساس کردن

تفاوت اندیشیدن و احساس کردن

محسن نخعی
محسن نخعی چهارشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۳۱ ق.ظ

تفاوت اندیشیدن و احساس کردن

از او خواستم تا قوطی رانی را به زمین نَیندازد و  با کمی صبر می توان آن را به سطل آشغال انداخت،

با لجاجتی توام با غرور  قوطی را پرت کرد و گفت «به تو هیچ ربطی ندارد،

من هرکاری که دوست داشته باشم می کنم

البته که خودش هم می دانست در دنیای توام با جبر که هر لحظه اراده انسانی را به سخره می گیرد

حتی گفتن چنین جمله ای مضحک و احمقانه است ،و این برایم بی اهمیت.

گاهی باید میان اندیشیدن و احساس کردن فرق بگذاریم

نخست آنکه اندیشیدن فرایندی هدفمند است و با رویا پردازی و تخیل فرق دارد[در خیال پردازی ما ذهن خود را رها می کنیم تا به هرکجا که می خواهد پر بکشد]،

در اندیشیدن  اما در پی کسب معرفت هستیم و همین مساله کار را برایمان سخت می کند،

غالبا زمانی که از واژگان، معانی متفاوتی برداشت کنیم گاردی بسیار محکم گرفته  و شتاب زده صرفا به دنبال پیروزی در بحث هستیم و این نامطلوب است.

مصداق بارز خوشبختی

مصداق بارز خوشبختی

محسن نخعی
محسن نخعی شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۳۲ ب.ظ

مصداق بارز خوشبختی

همچنان با فاصله‌ای زیاد،

بودن با کسی که تو را می‌فهمد مصداق بارز خوشبختی است.

کسی که حتی سکوت‌اش تو را سر شوق می‌آورد و بودن در کنارش امن است.

جایی در زندگی خالی از معنا می‌شوی،

آدم‌ها برایت فقط تداعی تصویر و صدا هستند،

فهمیده شدن برایت پناهگاه می‌شود مانند خانه،

توضیح دادن تلخی‌هایت،

در دنیایی که برای تو و آرزوهایت اهمیتی قائل نیست،

شنیدن زخم‌هایت موهبت بزرگی است.

تهش چی؟

تهش چی؟

محسن نخعی
محسن نخعی چهارشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۴۱ ق.ظ

تهش چی؟

«تهش چی؟»

شکی فلسفی از جنس افسردگی ،

هر بار که به این واژه برخوردی،

برگرد چون راه را اشتباه رفتی،

کمی سخت است تا به این جسارت برسی که ساز و کار اشتباهی برای خود دست و پا کردی اما ارزش این را دارد که از واژگان زندگی ات حذفش کنی .

بعضی واژه ها آدم‌ها را می ترساند

بعضی واژه ها آدم‌ها را می ترساند

محسن نخعی
محسن نخعی شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۳۶ ق.ظ

بعضی واژه ها آدم‌ها را می ترساند

گاهی دوسِت دارم هایی که نثار دیگری می کنی،

او‌ را می ترساند،

از خودش،

از هویتی که سال هاست برای خود ساخته،

ناگهان عشقی را نثار او می کنی که از زمان نُطفه تا امروز حتی از مادر خود ندیده،

مانند نابینایی که بعد از عمری چشمانش به روی نور شدیدی باز شود،

چیزی را به او عرضه می کنی که برایش غریب است،

شاید خودت ندانی اما،

با هربار «دوستت دارم» هایت،

خنجری به هویت سرد و‌ بزدل اش می کِشی،

او‌ با خیانت ،

با رفتن،

تو را می کُشَد،

تا کُشته نشود،

احتمالاًبا کمی گذر عمر ‌متوجه خواهی شد،

روزی که واژگان درست را نثار مخاطب اشتباه نکنی،

یاد می گیری که بعضی واژه ها آدم‌ها را می ترساند،هرچند زیبا.

دراماتیزه کردن زندگی،مفهوم سازی از هیچ

دراماتیزه کردن زندگی،مفهوم سازی از هیچ

محسن نخعی
محسن نخعی چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۴۳ ق.ظ

دراماتیزه کردن زندگی،مفهوم سازی از هیچ

مفهومی در هنر وجود دارد به نام «دراماتیزه کردن»

در یک معنای لغوی به شکل درام یا نمایش درآوردن  یک پدیده را می توان دراماتیزه کردن عنوان کرد،

این روزها برای رنگ آمیزی  فلاکت و بدبختی سعی در دراماتیزه کردن هرچیزی را داریم،

میلی شدید به مفهوم سازی از هیچ،

درام کردن عشق های الکی،

روزمرگی های مرگ آور،

گذشته های باطل،

تعاملات مسموم و‌ ...،

اینجاست که زنده ماندن را با زندگی کردن عوض کرده ایم،

سال ها شاید زمان ببرد که لذت از طول مسیر را به نشئگی رسیدن مقصد ترجیح  دهیم،

ما به شکل احمقانه ای مشغول رنگ زدن به دروغ ها و نقاب های [خودمان]هستیم،

بی تردید دنیا را سانتی مانتال دیدن از تو یک بازنده مفلوک می سازد.

 

دیکتاتور درون

دیکتاتور درون

محسن نخعی
محسن نخعی يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۴۲ ب.ظ

دیکتاتور درون

آدم‌ها این روزها همدیگر را،

هر چیزی را تسخیر می‌کنند،

هرکسی دیکتاتور درون خود است،

در روابط همواره سعی می‌کنیم دیگری را شبیه به خودمان،

معیارها و تصاویر ذهنی‌امان کنیم،

دیکتاتور درون ما تا جایی پیش می‌رود که فارغ از تفاوت‌ها و استقلال دیگری،

تمامیت او را با معیارهای روانی خود به زنجیر می‌کشیم،

بعدتر‌ها بازی با عروسک‌ دست‌ سازه‌‌‌‌‌امان که تمام شد،

وقتی که عطش تسخیر در ما ارضا شد،

ضجه می‌زنیم از تنهایی.

به گمانم می‌توان لذت برد بدون اینکه تسخیر کرد،

آدمی را،

گلی را،

پرنده‌ای را.

خطای هزینه هدررفته

خطای هزینه هدررفته

محسن نخعی
محسن نخعی يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۳۲ ق.ظ

خطای هزینه هدررفته

در علم اقتصاد واژه ای است به نام [خطای هزینه هدررفته]

وقتی که زمان، پول، انرژی یا عشق زیادی را صرف چیزی کرده باشیم؛

این هزینه دلیل آن می‌شود که حتی اگر با موضوعی محکوم به شکست مواجه هستیم،

به آن ادامه دهیم،

چیزی که به فرهنگ هر ایرانی گره خورده،

اینکه باید هر کاری را حتی به قیمت نابودی اش تا ته بروی صرفا به این دلیل که‌ تو را یک‌آدم بی اراده خطاب نکنند ،

چه عشق ها و چه زندگی هایی که  فقط با این کلیشه احمقانه «تا تهش حتما باید رفت» تباه نشده است.

انحراف بزرگ

در حالی که اسناد سری کشور با کامیون به سرقت میرود؛

فخری زاده ها شهید میشوند؛

و نطنز آسیب میبند ؛

صرف وقت دستگاه اطلاعاتی برای احضار وبرخورد با جریانات سیاسی که کلیات نظام را قبول داشته و در جزئیات با جریان سیاسی حاکم اختلاف سلیقه دارند؛

انحراف بزرگی است . 

محسن نخعی
محسن نخعی پنجشنبه, ۹ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۸:۳۶ ب.ظ
قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ---- ۱۸ ۱۹ ۲۰ ۲۱ ۲۲ ۲۳ ۲۴ ۲۵ بعدی