حال خرابی
گونهای «حالْخرابی» هست، که «نا-جور» است و بیبیان. انگار نمیتوانی خود را فراچنگ آوری، پنجهات به خالی میخورد. «خالیْ» تُهی نیست، بلکه نامتجانس و «نا-جور»است با پنجه، یا «خواست». انگار بخواهی هوا را بنوشی یا در آتش شنا کنی! جور نمیافتد شنا با آتش، هوا با نوشیدن، و احوال با بیان.