توتالیتاریسم
توتالیتاریسم
این روزها تا دلتان بخواهد مطلب و مقاله خوانده ام درباره خطر عبور از جمهوری اسلامی و ورود به مرحله حکومت اسلامی.عده ای صحبت از آغاز خلیفه گری اسلامی و توتالیتاریسم[تمامیت خواه] اسلامی می کنند و به ما یادآور میشوند که تنها راه جلوگیری از بروز این هیولای وحشتناک رای به عبدالناصر همتی است.
من در اینجا قصد ورود به بحث انتخابات را ندارم. فقط چند نکته تئوریک و تاریخی را در پیوند با موضوع فوق خدمتتان یادآور می شوم.جمهوری اسلامی در دهه شصت تا حدی خصوصیات یک حکومت تمامیت خواه را داشت؛مثل بسیاری دیگر از نظام هایی که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب شکل می گیرند.اما این حکومت در دهه های بعد عملا تبدیل به یک نظام اقتدارگرا ،که درجه ای پایین تر از یک نظام تمامیت خواه است،شد.در واقع ،همه حکومت های انقلابی همین سیر تکوینی را طی می کنند.حاکمان امروزی ما قدرت و توان معکوس کردن این روند را ندارند.بازگشت از اقتدارگرایی به تمامیت خواهی ناممکن است.برای برقراری حکومت اسلامی تمامیت خواه نیاز به امکانات و شرایطی هست که حاکمان ایران فاقد آن هستند.فهرست وار اشاره ای به این شرایط می کنم:
اکثریت مطلق مردم باید حامی فعال حکومت باشند در حالی که چنین اکثریت مطلقی وجود ندارد.
ایدئولوژی حکومتی باید در اوج قدرت و صلابت باشد در حالی که پس از چهل سال این ایدئولوژی دستخوش فرسایش های جدی شده است.
حکومت باید انحصار مطلق رسانه های خبری و اطلاع رسانی را در اختیار خود داشته باشد در حالی که گسترش اینترنت عملا این انحصار را برای همیشه نابود کرده است.
جامعه باید اتمیزه شود و ارتباط آحاد جامعه با یک دیگر به حداقل کاهش یابد در حالی که فضای مجازی آحاد جامعه را به هم نزدیک کرده و تعاملات بین آنها را به شدت افزایش داده.
درهای کشور را باید به روی جهان خارج بست در حالی که حاکمان همین الان در حال مذاکره با خارج برای احیای برجام و گشودن دروازه ها به روی سرمایه های خارجی هستند.
عوامل دیگری هم هست که اینجا مجال پرداختن به آنها نیست.سرتان را درد نیاورم .حداقل من یکی اصلا نگران روی کار آمدن یک حکومت توتالیتر اسلامی نیستم زیرا اساسا پدید آمدنچنین چیزی را در ایران امروز ناممکن میدانم.برژنف در شوروی با این هدف روی کار آمد که اصلاحات خروشچف را امحا و توتالیتاریسم استالینی را احیا کند.این تلاش او مضحکه ای را به وجود آورد که سرانجام فروپاشی شوروی را موجب شد .مائو هم تلاش مشابهی کرد که به شدت نا موفق بود و به انزوای مطلق او ختم شد، چرا که هر دوی آنها می خواستند خلاف سیر تکوینی تاریخ ،عمل کنند.
این روزها تا دلتان بخواهد مطلب و مقاله خوانده ام درباره خطر عبور از جمهوری اسلامی و ورود به مرحله حکومت اسلامی.عده ای صحبت از آغاز خلیفه گری اسلامی و توتالیتاریسم[تمامیت خواه] اسلامی می کنند و به ما یادآور میشوند که تنها راه جلوگیری از بروز این هیولای وحشتناک رای به عبدالناصر همتی است.
من در اینجا قصد ورود به بحث انتخابات را ندارم. فقط چند نکته تئوریک و تاریخی را در پیوند با موضوع فوق خدمتتان یادآور می شوم.جمهوری اسلامی در دهه شصت تا حدی خصوصیات یک حکومت تمامیت خواه را داشت؛مثل بسیاری دیگر از نظام هایی که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب شکل می گیرند.اما این حکومت در دهه های بعد عملا تبدیل به یک نظام اقتدارگرا ،که درجه ای پایین تر از یک نظام تمامیت خواه است،شد.در واقع ،همه حکومت های انقلابی همین سیر تکوینی را طی می کنند.حاکمان امروزی ما قدرت و توان معکوس کردن این روند را ندارند.بازگشت از اقتدارگرایی به تمامیت خواهی ناممکن است.برای برقراری حکومت اسلامی تمامیت خواه نیاز به امکانات و شرایطی هست که حاکمان ایران فاقد آن هستند.فهرست وار اشاره ای به این شرایط می کنم:
اکثریت مطلق مردم باید حامی فعال حکومت باشند در حالی که چنین اکثریت مطلقی وجود ندارد.
ایدئولوژی حکومتی باید در اوج قدرت و صلابت باشد در حالی که پس از چهل سال این ایدئولوژی دستخوش فرسایش های جدی شده است.
حکومت باید انحصار مطلق رسانه های خبری و اطلاع رسانی را در اختیار خود داشته باشد در حالی که گسترش اینترنت عملا این انحصار را برای همیشه نابود کرده است.
جامعه باید اتمیزه شود و ارتباط آحاد جامعه با یک دیگر به حداقل کاهش یابد در حالی که فضای مجازی آحاد جامعه را به هم نزدیک کرده و تعاملات بین آنها را به شدت افزایش داده.
درهای کشور را باید به روی جهان خارج بست در حالی که حاکمان همین الان در حال مذاکره با خارج برای احیای برجام و گشودن دروازه ها به روی سرمایه های خارجی هستند.
عوامل دیگری هم هست که اینجا مجال پرداختن به آنها نیست.سرتان را درد نیاورم .حداقل من یکی اصلا نگران روی کار آمدن یک حکومت توتالیتر اسلامی نیستم زیرا اساسا پدید آمدنچنین چیزی را در ایران امروز ناممکن میدانم.برژنف در شوروی با این هدف روی کار آمد که اصلاحات خروشچف را امحا و توتالیتاریسم استالینی را احیا کند.این تلاش او مضحکه ای را به وجود آورد که سرانجام فروپاشی شوروی را موجب شد .مائو هم تلاش مشابهی کرد که به شدت نا موفق بود و به انزوای مطلق او ختم شد، چرا که هر دوی آنها می خواستند خلاف سیر تکوینی تاریخ ،عمل کنند.