هزینهی بله گفتن!
هزینهی بله گفتن!
از کودکی در گفتن نه به دیگران مشکل داشتم. زمانی که تاکسی سوار میشدم و راننده مبلغ غیرمتعارفی درخواست میکرد، از روی خجالت یا هرچیزی نگران بودم که راننده ناراحت شود. هرطور بود میخواستم حتی راننده ی تاکسی را راضی کنم تا مشاجرهای پیش نیاید. در دانشگاه یاد گرفتم و اینقدر پیش رفتم که مشکلات اجتماعی معمول حل شد. یعنی دیگر از رانندهی تاکسی و همکلاسی و استاد حتی، خجالت نمیکشیدم و حرفم را میزدم. البته این در اواخر کارشناسی بهتر و راحت تر شد. البته نه گفتن به مدیران بالادستی هنری میخواهد که باید از قبل برای آن آماده شده باشید.
یادم نمیرود در دورهی کارشناسی یکی از اساتید که روانشناسی کار درس میداد، در یکی از کلاسهایش گفت: اگر اجازه دادی کیسه ی اول رو بگذارن روی دوشت، خم میشی و بعد کیسهی دوم! پس نذار کیسهی اول رو بذارن و مستقیم بایست و در مسیرت کار اصلیت رو انجام بده .