پدیدهای از ناهنجاری و وجود معناست
بهزاد روانشناس احمق، عقدههایی در دیده شدن و ترقی کردن دارد، بیآنکه بداند، در کلاب هاوس مشغول وراجیهایی در مورد نقش عقدههای کودکی و شناخت مکانیزمهای دفاعی در زندگی زناشویی است. هر اجتماع بیش از سه نفر، بهزاد را به وراجی سوق میدهد، او از وراجی کردن و بلغور چند ایسم برای عمه ناهید و عروس دایی محمد،معنا میگیرد. عمه ناهیدها برای بهزاد نوعی درام را خلق میکنند.
رضا و دوست بیکیفیتاش در فلافلی عمو جلال، ساندویچ دایی را با سس، خیارشور و فلافلهایی که از شدت کثافت میل به سیاهی دارد،
میخورند سپس با 206 سفید مشغول دور دور در خیابانهای مدرس میشوند، دو احمق مُفلس که معنا را در عیاشی دیدهاند، بعدتر در قهوهخانهای دوسیب میکشند و مشغول بازی پرسپولیس هستند.
زندگی در یک نگاه، پدیدهای از ناهنجاری و وجود معناست، هر کس مشغول بازی با نقابی از وهم خود است، نمیتوان نقاب را از آدمها گرفت، دنیای آدمها خالی از نقاب دچار فروپاشی است، شاید سهمی از زندگی با احمقها، مهم شمردن این نقابهاست، هویتی که از ترس کنار گذاشتن نهادینه شده برایشان. بامزه اینکه همه در خلوت میدانند سوراخ خرگوش به کجا راه دارد، اما...