انگیزه و تعهد، دو مفهوم مهم در رویکرد ما به نقشهامون در زندگی هست.
خیلی وقتا کارها رو با انگیزه شروع میکنیم، اما به هر دلیلی این انگیزه کاهش پیدا میکنه، یا حتی به ضد انگیزه تبدیل میشه. در این شرایط باید با کاری که شروع کردیم، نقشی که پیدا کردیم و مسیری که آمدیم چه کنیم؟ آیا باید سعی کنیم همیشه با انگیزه باشیم و انگیزههامون رو بالا نگه داریم، یا میخ تعهد رو محکم بکوبیم؟
گویا انگیزه یک نیروی متلاطمه و ثباتش نسبت به تعهد خیلی کمتره. اگر بنا باشه به انگیزه اصالت بدیم، زندگیمون مملو از کارهای نیمه خواهد شد. شاید خودمون هم تبدیل به آدم نصفه و نیمه بشیم: تا جایی که انگیزه داریم ادامه میدیم و بعد هم که انگیزه فروکش کرد، دیگه خبری از ماندن و ادامه دادن نیست.
راه حل چیه؟
به نظرم باید از ابتدای قبول نقش و انجام یک کار، اگر انگیزه نداریم، متعهد نشیم و اگر انگیزه داریم؛ تعهد رو بگذاریم بهعنوان اصلیترین دلیل و شاکلهی ذهنیمون نسبت به اون کار و دیگه به هیچوجه به انگیزه توجه نکنیم. توجه انگیزه برای شروع خوبه و برای ادامه بسیار بد!
اون موقع در شرایط سخت و بحرانی هم، ادامه میدیم