Mohsen Nakhaei

Master's Student in the Field of Health, Safety and Environmental Management / Shahid Sadoughi University of Medical Sciences, Yazd, Iran
۷۳ مطلب با موضوع «گاه نوشت :: اجتماعی» ثبت شده است

به دعایی که مستجاب نمیشود،آمین نگویید!!

بعضی آدم‌ها آنقدر فرومایه و بی ظرفیت هستند که حتی ارزش یک لبخند زدن ساده را هم ندارند، اینکه خود را، دچار ارتباطی کلامی و حتی عاطفی با هر بی سر و پایی می‌کنید، خود مصداق بارز حماقت آدمی است، اینکه آدم آنقدر خود را فروتن و بخشنده بداند تا هر زباله‌ای را شریک لحظه‌های زندگی‌اش کند بسیار مشمئز کننده است، نمی‌دانم چقدر از عمر طولانی و زندگی سربلند برخوردارید، اما به دعایی که قرار نیست مستجاب شود، آمین نگویید.

محسن نخعی
محسن نخعی يكشنبه, ۲ آبان ۱۴۰۰، ۰۲:۱۵ ب.ظ

پرسه زدن در خاطرات

پرسه زدن در خاطراتی، که آدم‌هایش بنا بر لیاقت، ارزش و ظرفیت‌اشان دیگر در آن وجود ندارند، و یا احساساتی که دیگر منقضی شده، جز فرسایش روح چیزی به ارمغان نمی‌آورد. آدمی میل و کششی عجیب به این نوستالژی‌های احمقانه دارد. نشئگی عجیبی که در مصرف زخم و خاطرات مشمئز کننده است، او را عمیقا به وجد می‌آورد، واقعیت اینکه ما اکثر اوقات در توهم یک تراژدی غرق می‌شویم تا دستان حقیقت را از گلویمان برداریم، به شکل بامزه‌ای فریب می‌دهیم، خودمان را، دیگرانی را. بخشی به این دلیل، ما به طرز وحشتناکی به بازنده بودن اعتیاد داریم، زیرا تجربه‌های نو همواره با مسئولیت پذیری و اضطراب انتخاب همراه است، در شکست نوعی لَختی و نقاب مظلومیت نهفته است که عمده آدم‌ها میلی شدید به استفاده و ارتزاق از آن دارند.

محسن نخعی
محسن نخعی شنبه, ۱ آبان ۱۴۰۰، ۰۷:۵۵ ب.ظ

فقر دموکرات

فقر دموکرات نیست و نمی‌توان چون «مرگ»، آن را ضرورتی برای همهٔ موجودات پنداشت؛ اما هژمونیِ اخیر به فقر قدرتی دیگرگونه داده است؛ به مثابه رودخانهٔ خروشانی که سر بالا می‌رود. می‌توانید به تنهاییْ کنارِ این رود، خانه‌ای امن فراهم کنید و با خودْ خوش باشید، اما برای «اجماع» ملزم به قدم نهادن در آن هستید که یا شتاب‌اش می‌بخشید یا در-اش غرق می‌شوید. فقر، برسازنده‌ی یک دوراهیِ تراژیک است :

یا تحت سلطه‌اش فقیرید،

یا خارج از آن هستید و [ناخواسته و خواسته] به قوام‌اش کمک‌ می‌کنید.

دوراهیِ تراژیک، وضعیتی است که خروج از آن با دستانِ پاک، میّسر نیست.

پس «فقر» نه فقط مسئلهٔ فقرا،

که مسئلهٔ همهٔ ماست، اگر نیک بنگریم.

محسن نخعی
محسن نخعی چهارشنبه, ۲۸ مهر ۱۴۰۰، ۰۸:۰۱ ب.ظ

موعظه بعد از شکست

نمی دانم در ناخودآگاهم به دنبال چه واژه ای می گشتم که به کلمه «نصیحت» برخوردم،

نصیحت از نگاه من چیزی در گذشته است،

کسی که تو را نصیحت می کند مخاطبش، 

تو نیستی،

بلکه سهمی از خودش در گذشته است،

همین شاید دلیلی باشد که کمتر کسی،

به موعظه بعد از شکست یک فرد اعتماد می کند.

محسن نخعی
محسن نخعی دوشنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۰، ۰۹:۳۸ ب.ظ

پدیده‌ای از ناهنجاری‌ و وجود معناست

بهزاد روان‌شناس احمق، عقده‌هایی در دیده شدن و ترقی کردن دارد، بی‌آنکه بداند، در کلاب هاوس مشغول وراجی‌هایی در مورد نقش عقده‌های کودکی و شناخت مکانیزم‌های دفاعی در زندگی زناشویی است. هر اجتماع بیش از سه نفر، بهزاد را به وراجی سوق می‌دهد، او از وراجی کردن و بلغور چند ایسم برای عمه ناهید و عروس دایی محمد،معنا می‌گیرد. عمه ناهیدها برای بهزاد نوعی درام را خلق می‌کنند.

رضا و دوست بی‌کیفیت‌اش در فلافلی عمو جلال، ساندویچ دایی را با سس، خیارشور و فلافل‌هایی که از شدت کثافت میل به سیاهی دارد،
می‌خورند سپس با 206 سفید مشغول دور دور در خیابان‌های مدرس می‌شوند، دو احمق مُفلس که معنا را در عیاشی دیده‌اند، بعدتر در قهوه‌خانه‌ای دوسیب می‌کشند و مشغول بازی پرسپولیس هستند.

زندگی در یک نگاه، پدیده‌ای از ناهنجاری‌ و وجود معناست، هر کس مشغول بازی با نقابی از وهم خود است، نمی‌توان نقاب را از آدم‌ها گرفت، دنیای آدم‌ها خالی از نقاب دچار فروپاشی است، شاید سهمی از زندگی با احمق‌ها، مهم شمردن این نقاب‌هاست، هویتی که از ترس کنار گذاشتن نهادینه شده برایشان. بامزه اینکه همه در خلوت می‌دانند سوراخ خرگوش به کجا راه دارد، اما...

محسن نخعی
محسن نخعی يكشنبه, ۳۰ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۲۸ ب.ظ

سودای سقوط

روز آغاز می‌شود، خیره به زندگی، شروع به دویدن می‌کنی.
لایه اول را محیط می‌بینی، آدم‌ها در آمد و شد برایت دیگر بی‌اهمیت شده‌اند ، اینکه شوهر‌خاله دیگر خسته‌تر شده، لبخندهایش تلخ‌تر، عمه، دایی و خاله‌ای که زیر فشار زندگی کمتر سراغی ازت می‌گیرند، برادر و خواهران‌ که مراوده را از یاد برده‌اند.

لایه دوم را خانواده و دوست پر می‌کنند، پدر که دستانش بوی خاک و غبار زندگی در موهایش نقش بسته، مادر که هنوز استوار است، مانند یاس رازقی که در تمام عمق نگاهت عطر و تن‌اش ریشه دوانده، دوستی که همیشه پر از اشتیاق خواستن است، مانند چای بعد از بیدار شدن یک خواب عصرگاهی، ناله کنان دردهایش را به دوش‌ات می‌اندازد.

عصر شده، نگاهت خیره به آینه اتاق به فکر فرو می‌روی
در لایه‌های عمیق‌تر با خودت روبرو هستی، می‌بینی چقدر خسته‌ای، تنها و عَبوس‌تری، نرسیدن‌ها، ترس از نکردن‌ها، شکاف عمیقی در وجودت جای گذاشته، انگار کمی تلخ‌تر شده‌ای، نگاه به صورتی که فقط خودت معنای هر چروک و رنگ پریدگی‌اش را می‌دانی، رازی در صندوقچه اسرارت را تیک می‌زند، شب فرا می‌رسد ناگهان دچار ازدحامی از خودت می‌شوی، باید خودت را بغل بگیری، لایه‌ای پر نفوذتر دارد از دور، مانند خلأ، وجودت را می‌بلعد، خاطره‌ها، ترس‌های پوچ، نوستالژی‌هایی ملال آور که سهمی در اخم‌هایت دارند، این لایه ترسناک‌تر است، تقلایی در وجودت می‌زنی، خودت می‌دانی دنباله این طناب کجاست، ترس از عمیق‌تر شدن در لایه‌ای از وجودت تو را به خواب می‌برد. رویایی که برایت پناهگاه می‌شود، آنجا پادشاه سرزمین‌ات هستی، فتح می‌کنی، پیروز می‌شوی، شوق می‌کنی تا صبحی دیگر که واقعیت مانند موجی سهمگین بر صورتت هجوم می‌برد. بعدترها یاد خواهی گرفت که انتهای هرچیز ، سودای سقوط بر سر دارد، که زندگی میزان زیادی لذت از حال است
محسن نخعی
محسن نخعی جمعه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۲۹ ب.ظ

سعادت در غلبه کردن بر تنهایی است

مصیبت اینکه ترس از تنهایی و دلهره از انزوا، عامل اصلی مراوده با آدم‌های بی‌کیفیت و مشمئز کننده است، برای تحمل آسانی مصیبت، میلی شدید به اشتراک آن با دیگری داریم، بامزه اینکه زنجیره مصیبت هیچ‌گاه قطع نخواهد شد و ما بزرگسالانی شده‌ایم که همواره ناله می‌کنیم، بی‌آنکه بدانیم سعادت در غلبه کردن بر تنهایی است.
محسن نخعی
محسن نخعی پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۲۵ ب.ظ

عقل سلیم

یک قلب شکسته، به تو عقلی سلیم هدیه می‌دهد. اگر احمق نباشی
محسن نخعی
محسن نخعی چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۲۵ ب.ظ

لذت زندگی

گاهی تنهایی روی سرت آوار می‌شود به این فکر می‌کنی که چقدر عبور از بحران زندگی برایت خستگی به ارمغان آورده،

اینکه دویدن‌های بیهوده، چقدر تو را دچار خشم کرده، خشمی که انتهایش تو را به حسادت و قیامی با آدم‌ها سوق می‌دهد،

انگار سهم‌ات از خوشبختی را بلعیده‌اند نمی‌دانی یقه چه کسی را بگیری؟ زندگی؟ یا خودت؟

معتقدم انسان‌ها زودتر از آنچه انتظارش را دارند می‌میرند،

همانجا که بخشی از خود را در خیابانی، خانه‌ای، استعدادی، غرق در بوی عطری، خاطره‌ای از یک رابطه پر شور، جا گذاشته‌اند.

اما از زیبایی زندگی اینکه سهم عظیمی از لذت است، هر معادله‌ای جز این دروغ محض است.

اگر جز لذت در زندگی راه دیگری پیش گرفتی، به خودت دروغ بزرگی گفته‌ای.

محسن نخعی
محسن نخعی پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۲۳ ب.ظ

آدم دورو

مَست و فَحاش بسیار صادق تر‌ند،

آدم دورو اما همیشه خطرناک است او عطشی سیری ناپذیر برای به دست آوردن دارد.رابطه با دو تای اول را بیشتر ترجیح می‌دهم

محسن نخعی
محسن نخعی شنبه, ۱۵ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۲۲ ب.ظ
قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی