نمیدونم این چه منطق جدیدیه که حضرات پیدا کردن.
تا در جایگاه مردم به چیزی اعتراض میکنیم فوراً میگن میخواهید ایران، سوریه شود.
ظاهراً با منطق این آقایون ما باید بین سوریه شدن، فلسطین شدن، عربستان شدن، پاکستان شدن، عراق شدن و افغانستان شدن یکی را انتخاب کنیم و
اصلا ایران بودن بیمعنی است.
خداروشکر که گزینه درست و حسابیای هم ندارند، مثلا نروژی، فنلاندی، سوئدی، چیزی.
خودشان هم انتخابشان برای ما فلسطین بوده است و خود را در جایگاه هسته مرکزی بنیادگراهای صهیونیست قرار داده و سیستم امنیتی-سلیقهایشان را بر مردم ایران مسلط کردهاند.
سیستمی امنیتی که مستعدترین دستگاه فساد در تاریخ است.
هرکس هم که با آنها هم نظر نباشد، نفوذی و یا با اغماض بیاطلاع، احمق یا عوامی است که در قبیله آنها جایی نداشته و اصلا به حساب نمیآید.
همه هم که علامه دهر و فارغالتحصیلان مدرسه نوسترداموس هستند و به خودشون حق میدهند هرطور دلشون میخواد با هرکس رفتار کنند و هر تصمیمی بگیرند. چون از اطلاعاتی خبر دارند که مربوط به سوار شدنشان بر ماشین زمان و سفر به گذشته و آینده است.
باسوادهای کتاب ندیده ماشاالله تو همه چیز هم تخصص دارند. نمیدانم چقدر عمر کردهاند؟!
صد سال؟! نهصد سال؟! در هر صورت خدا برکت زیادی به عمرشان داده است.
شاید هم به علم غیبی چیزی دسترسی دارند.
آنقدر محکم روی خودشان ایستادهاند که هیچکس نمیتواند آنها را از زیر خودشان بیرون بکشد.
وصیتنامه سرباز ایران را دوباره مطالعه میکنم. این بار واژهها برایم معنای دیگری دارند:
«ولایت قانونی، خاصّ عامه مردم اعم از مسلم و غیرمسلمان است، اما ولایت عملی مخصوص مسئولین است که میخواهند بار مهم کشور را بر دوش بگیرند، آن هم کشور اسلامی با این همه شهید!
اعتقاد حقیقی به جمهوری اسلامی و آنچه مبنای آن بوده است؛ از اخلاق و ارزشها تا مسئولیتها؛ چه مسئولیت در قبال ملت و چه در قبال اسلام.
بهکارگیری افراد پاکدست و معتقد و خدمتگزاری به ملّت، نه افرادی که حتی اگر به میز یک دهستان هم برسند خاطره خانهای سابق را تداعی میکنند.
مقابله با فساد و دوری از فساد و تجمّلات را شیوه خود قرار دهند.
در دوره حکومت و حاکمیت خود در هر مسئولیتی، احترام به مردم و خدمت به آنان را عبادت بدانند و خود خدمتگزار واقعی، توسعهگر ارزشها باشند، نه با توجیهات واهی، ارزشها را بایکوت کنند.
من حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای را خیلی مظلوم و تنها میبینم.»