Mohsen Nakhaei

Master's Student in the Field of Health, Safety and Environmental Management / Shahid Sadoughi University of Medical Sciences, Yazd, Iran

تلاش برای نجات تورا رشد می دهد.

‏در میانه‌ی زندگی ایستاده‌ام. فکر می‌کنم که چند نفر دیگر مثل من در این دنیا از غرق بازگشته‌اند و چند نفر نجات نیافته‌اند. اما بیشتر به آن‌ها می‌اندیشم که هنوز به دریا نرسیده‌اند.

می‌دانی میان ما از غرق برگشتگان و غرق شدگان، آنها که هنوز به دریا نرسیده‌اند بازنده‌ترند.

نمی‌گویم در غرق لذتی هست یا در نجات، اما تلاش برای نجات تو را رشد می‌دهد.

تو در آن تلاش چیزهایی به دست می‌آوری که در سکون نیست.

محسن نخعی
محسن نخعی يكشنبه, ۲۳ آبان ۱۴۰۰، ۱۲:۴۱ ق.ظ

جنایت تاریک

تظاهر به دوست داشتن کسی یا حتی چیزی، شروع یک جنایت تاریک است، ادای احساسی نصف و‌ نیمه، ترحمی جعلی، پشت صحنه اما، یک نقش پلید در چهره‌ای به ظاهر خیرخواه، متظاهر همواره خالی از جسارت و فراری از خود واقعی است.او ‌از دوست داشته شدن می‌ترسد، دوست داشته شدن می‌تواند نقطه‌های تاریک آدم‌ را نهان کند، بسیاری از ما در تعبیر عشق نگران از هم گسستن‌ خودمان هستیم، پس می‌کُشیم هر آنچه که ما را به خود واقعی نزدیک‌ کند.

محسن نخعی
محسن نخعی شنبه, ۲۲ آبان ۱۴۰۰، ۰۱:۰۶ ق.ظ

چگونه یک بدبخت مدرن باشیم؟

این پاپتی‌های احمقی که از آن ور دنیا برای مردمی خسته و پر از رنج فرمول مثبت اندیشی تجویز می‌کنند، مردمی که هر روز با سطحی‌ترین نیازها دست و پنجه نرم می‌کنند و دیگر خودشان را هم از یاد برده‌اند، نگاه کرده‌ام به حماقتی که این شیادان را هر روز هار‌تر و گرسنه‌تر می‌کند، تا با بلاهت آدم‌هایی بیمار و بی‌عار، دکان و دستگاهی راه بیندازند، به ما یاد می‌دهند چگونه بدبخت مدرن باشیم، ماله کشی درد و رنج، با توهمی بیمارگونه که تو را در منجلاب کهکشانی از وهم و خیال به دام می‌اندازد، چه بامزه، من هم اگر آن ور دنیا در رفاه بودم برایتان، هر روز از لزوم مبارزه با افکار منفی، و مثبت اندیشی با رویکرد باز شدن چاکرا و عرفان، یا مثلا از این جملات«خودت باش بانو»(یک درصد هم فکر نکن خیلی خری بانو، چون خریت را امروز نشانه مستقل بودن و قدرتمند بودن می‌دانند)+ با چاشنی این کانسِبت که«من همینم که هستم حتی به غلط»اصلا کی درست و غلط رو تعیین می‌کنه؟ :))سمینار می‌گذاشتم. به راستی مثبت اندیشی یک توهم مدرن است.

محسن نخعی
محسن نخعی جمعه, ۲۱ آبان ۱۴۰۰، ۰۱:۰۸ ق.ظ

زندگی همین لذت های کوچک است.

تن دادن انسان پست مدرن، به ناله‌های سانتی‌مانتال و چرندیاتی چون

تنهایی بهتر، عشق فقط عشق اول، آدم فقط یکبار عاشق میشه، زن مستقل، مرد سینگل، هم در نوع خود بیماری قرن است، اینکه گیر رابطه‌ها و آدم‌هایی در گذشته‌ای، اینکه جرات و جسارت روبرو شدن با ابرهای تاریک وجودت که آدمی بی‌ارزش بر روح‌ات به یادگار گذاشته را نداری، خودت را پشت مفاهیم ادبی و فلسفی بی‌ارزش پنهان نکن، این کار از تو یک احمق ترسو می‌سازد که از دور حقیر بودنت پیداست.

 

اگر هر لحظه کسی را نداری که شب‌ها با صدایش آرام شوی، اگر کسی را نداری تا بی‌تابانه او را در آغوش کشی، اگر کسی را نداری که شریک لحظات دلتنگی و غم تو باشد زندگی را باختی.

 

در انتهای زندگی، هیچ تعالی و آرمان شهری وجود نخواهد داشت، که زندگی سراسر همین لذت‌های کوچک است، از دست داده می‌فهمد بهای تنهایی را، او که در خانه‌ سالمندان شب و روز را پشت سر می‌گذارد، خوب معنی پوچی انتهای مسیر را هر لحظه با خود تکرار می‌کند. زندگی جز لذت بردن آنقدر بی معنا و‌ پوچ است که دیگر نیازی به بدتر کردن آن با تنها بودن نیست، آخر تو می‌مانی و یک پیری چروکیده بدون رویا و منزوی که عصر جمعه‌هایت بوی ویکس و ملین می‌دهد.

محسن نخعی
محسن نخعی پنجشنبه, ۲۰ آبان ۱۴۰۰، ۱۲:۳۱ ق.ظ

بزرگ ترین رنج آدمی،تکرار است.

به گمانم بزرگترین رنج آدمی«تکرار»است، آنجا که به طرز عجیبی گرفتار تکرار بلاهت بار زندگی می‌شود.او می‌ماند با ملالی طولانی از زندگی، سر آغاز حادثه، از جایی کلید می‌خورد که بین حسرت و ترس، دچار بازی عمیقی می‌شویم، مثل مرگ تدریجی یک آرزو، یا احساسی که در نقطه‌ای از شب و روز از دل زن یا مردی رَخت بر می‌بندد، او را سوق می‌دهد به تکرار، برای بعضی‌ها مواجه با تکرار شاید از کودکی رخ دهد، آنجا که زنده ماندن را جایگزین زندگی کرده، برای دیگرانی هم تکرار مانند مخدر است، مثل تکرار یک آدم اشتباه،تکرار مسیری که او را هر بار به خرابه‌ای می‌کشاند، آدم‌هایی که به شدت علاقه‌مند به بازی تکرار هستند،تا پشت نقاب همیشه شکسته، مانند مرد یا زنی مفلوک که مدام غُر می‌زند، ارتزاق مهر طلبی کنند. به گمانم آدم‌ها دچار تکرار‌ می‌شوند چون در رنج هستی، مواجه شدن با تجربه‌ای جدید، توام با انتخاب و تعهد است، و انتخاب همواره با تردید و ترس مسئولیت همراه است.

محسن نخعی
محسن نخعی چهارشنبه, ۱۹ آبان ۱۴۰۰، ۰۱:۱۵ ق.ظ

شدت و کیفیت رابطه

دوست داشتن و به هم رسیدن برای یک رابطه کافی نیست، این دو تضمینی برای دوام یک ارتباط نیستند، بلکه رابطه را چیزهایی مثل، قدر شناس بودن، عدم انتقال احساس ناکافی بودن به یکدیگر، کیفیت سلایق و انتخاب‌ها، تشکیل خواهد داد، یک رابطه درست ربطی به طول سال‌های باهم بودن نخواهد داشت، بلکه شدت و کیفیت یک رابطه را از عمق آن می‌توان فهمید، جایی که ایثار و ‌از خود‌گذشتگی را با حماقت و تو سری خوردن اشتباه نگیری، جایی که اهداف‌ات، امیال و آرزوهایت را نادیده نگیری، رابطه پناهگاهی برای رشد، توسعه و بالندگی است. آن را با پرورشگاه، مهد کودک، مسئول تربیت آدم‌ها، مادر بودن، پدر بودن، بنگاه شادمانی، اشتباه نگیر. هیچ تضمینی برای باهم بودن وجود ندارد، تعهد یک امر شخصی، یک قرارداد اجتماعی بین افراد است، مزخرفاتی به نام وجدان فردی، تعهد عشقی، گذشت کردن ، سند رسمی و ... ضامن دوام ارتباط آدم‌ها نیست. اینکه هر زباله بی سرو پایی را تکیه گاه می‌کنی، عوارض جانبی دارد.

محسن نخعی
محسن نخعی سه شنبه, ۱۸ آبان ۱۴۰۰، ۱۲:۳۸ ق.ظ

روح برخاسته از من

کاظم بهمنی یه بیت شعر داره که معشوقش رو به روح خودش تشبیه می کنه، و می خواد بهش بگه نرو. می گه:

"روح برخاسته از من ته این کوچه بایست، بیش از این دور شوی از بدنم،می میرم. " حقیقتا خیلی قشنگه.

محسن نخعی
محسن نخعی دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۴۰۰، ۰۶:۵۷ ق.ظ

پاور پوینت مواد خطرناک HAZARDOUS MATTERIAL

 این پاورپوینت معادل فارسی نداشته و از مقاله های لاتین و بصورت اختصاصی ترجمه شده است. موضوع پاور پوینت

HAZARDOUS  MATTERIAL یا مواد خطرناک (قاتل خاموش) است.

 

دانلود فایل صورت پی دی اف

دانلود فایل بصورت پاور پوینت

محسن نخعی
محسن نخعی جمعه, ۱۴ آبان ۱۴۰۰، ۱۰:۴۴ ق.ظ

دردِ بودن

«دردِ بودن» و مفاهیمی شبیه به این، می‌تواند قابلِ حل باشد، اما میلیاردها انسان در جهان وجود دارند که دردشان «نبودن» و به حساب نیامدن است.

محسن نخعی
محسن نخعی جمعه, ۱۴ آبان ۱۴۰۰، ۰۲:۵۸ ق.ظ

چرا به آدم ها گوش می دهی ؟

می‌پرسند چرا به آدم‌ها گوش می‌کنی؟

من آدم دوست داشتن روزهای سختم

‏ روزهایی که مطمئن هستی همه رهایت کردند 

‏روزهایی که حالت با خودت و دنیا خوب نیست

‏من همانم که همچون روز اول دوستت دارم.

  یادم می‌آید روزهایی که شانس با من یار نبود، اما برای آدم‌های زندگی‌ام همواره همین بودم، از کودکی متوجه این موهبت در خودم شدم، اینکه آدم‌ها را بنا به شرایط و روایت‌هایشان از زندگی نگاه کنم. اخلاق بسیار تلخ و تندی دارم اما خوشحالم از اینکه برای آدم‌ها همواره آرامش بودم. خیلی‌ها آمدند و رفتند، بنا بر لیاقت و ظرفیت‌اشان، اما من همانم، همانی که وقتی شب و روزهایی را پشت سر می‌گذاری و از خودت بیزاری، چیزی در تو پیدا می‌کند که بتوانی خودت را دوست داشته باشی.

محسن نخعی
محسن نخعی پنجشنبه, ۱۳ آبان ۱۴۰۰، ۱۱:۵۶ ب.ظ
قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ---- ۱۴ ۱۵ ۱۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹ ۲۰ ---- ۲۳ ۲۴ ۲۵ بعدی