Mohsen Nakhaei

Master's Student in the Field of Health, Safety and Environmental Management / Shahid Sadoughi University of Medical Sciences, Yazd, Iran

سودای سقوط

روز آغاز می‌شود، خیره به زندگی، شروع به دویدن می‌کنی.
لایه اول را محیط می‌بینی، آدم‌ها در آمد و شد برایت دیگر بی‌اهمیت شده‌اند ، اینکه شوهر‌خاله دیگر خسته‌تر شده، لبخندهایش تلخ‌تر، عمه، دایی و خاله‌ای که زیر فشار زندگی کمتر سراغی ازت می‌گیرند، برادر و خواهران‌ که مراوده را از یاد برده‌اند.

لایه دوم را خانواده و دوست پر می‌کنند، پدر که دستانش بوی خاک و غبار زندگی در موهایش نقش بسته، مادر که هنوز استوار است، مانند یاس رازقی که در تمام عمق نگاهت عطر و تن‌اش ریشه دوانده، دوستی که همیشه پر از اشتیاق خواستن است، مانند چای بعد از بیدار شدن یک خواب عصرگاهی، ناله کنان دردهایش را به دوش‌ات می‌اندازد.

عصر شده، نگاهت خیره به آینه اتاق به فکر فرو می‌روی
در لایه‌های عمیق‌تر با خودت روبرو هستی، می‌بینی چقدر خسته‌ای، تنها و عَبوس‌تری، نرسیدن‌ها، ترس از نکردن‌ها، شکاف عمیقی در وجودت جای گذاشته، انگار کمی تلخ‌تر شده‌ای، نگاه به صورتی که فقط خودت معنای هر چروک و رنگ پریدگی‌اش را می‌دانی، رازی در صندوقچه اسرارت را تیک می‌زند، شب فرا می‌رسد ناگهان دچار ازدحامی از خودت می‌شوی، باید خودت را بغل بگیری، لایه‌ای پر نفوذتر دارد از دور، مانند خلأ، وجودت را می‌بلعد، خاطره‌ها، ترس‌های پوچ، نوستالژی‌هایی ملال آور که سهمی در اخم‌هایت دارند، این لایه ترسناک‌تر است، تقلایی در وجودت می‌زنی، خودت می‌دانی دنباله این طناب کجاست، ترس از عمیق‌تر شدن در لایه‌ای از وجودت تو را به خواب می‌برد. رویایی که برایت پناهگاه می‌شود، آنجا پادشاه سرزمین‌ات هستی، فتح می‌کنی، پیروز می‌شوی، شوق می‌کنی تا صبحی دیگر که واقعیت مانند موجی سهمگین بر صورتت هجوم می‌برد. بعدترها یاد خواهی گرفت که انتهای هرچیز ، سودای سقوط بر سر دارد، که زندگی میزان زیادی لذت از حال است
محسن نخعی
محسن نخعی جمعه, ۲۸ خرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۲۹ ب.ظ
توتالیتاریسم

توتالیتاریسم

محسن نخعی
محسن نخعی پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۰، ۰۸:۴۳ ب.ظ

توتالیتاریسم

این روزها تا دلتان بخواهد مطلب و مقاله خوانده ام درباره خطر عبور از جمهوری اسلامی و ورود به مرحله حکومت اسلامی.عده ای صحبت از آغاز خلیفه گری اسلامی و توتالیتاریسم[تمامیت خواه] اسلامی می کنند و به ما یادآور میشوند که تنها راه جلوگیری از بروز این هیولای وحشتناک رای به عبدالناصر همتی است.
من در اینجا قصد ورود به بحث انتخابات را ندارم. فقط چند نکته تئوریک و تاریخی را در پیوند با موضوع فوق خدمتتان یادآور می شوم.جمهوری اسلامی در دهه شصت تا حدی خصوصیات یک حکومت تمامیت خواه را داشت؛مثل بسیاری دیگر از نظام هایی که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب شکل می گیرند.اما این حکومت در دهه های بعد عملا تبدیل به یک نظام اقتدارگرا ،که درجه ای پایین تر از یک نظام تمامیت خواه  است،شد.در واقع ،همه حکومت های انقلابی همین سیر تکوینی را طی می کنند.حاکمان امروزی ما  قدرت و توان معکوس کردن این روند را ندارند.بازگشت از اقتدارگرایی به تمامیت خواهی ناممکن است.برای برقراری حکومت اسلامی تمامیت خواه نیاز به امکانات و شرایطی هست که حاکمان ایران فاقد آن هستند.فهرست وار اشاره ای به این شرایط می کنم:
 اکثریت  مطلق مردم باید حامی فعال حکومت باشند در حالی که چنین اکثریت مطلقی وجود ندارد.
 ایدئولوژی حکومتی باید در اوج قدرت و صلابت باشد در حالی که پس از چهل سال این ایدئولوژی دستخوش فرسایش های جدی شده است.
 حکومت باید انحصار مطلق رسانه های خبری و اطلاع رسانی را در اختیار خود داشته باشد در حالی که گسترش اینترنت عملا این انحصار را برای همیشه نابود کرده است.
 جامعه باید اتمیزه شود و ارتباط آحاد جامعه با یک دیگر به حداقل کاهش یابد در حالی که فضای مجازی آحاد جامعه را به هم نزدیک کرده  و تعاملات بین آنها را به شدت افزایش داده.
 درهای کشور را باید به روی جهان خارج بست در حالی که حاکمان همین الان در حال مذاکره با خارج برای احیای برجام و گشودن دروازه ها به روی سرمایه های خارجی هستند.
 

 عوامل دیگری هم هست که اینجا مجال پرداختن به آنها نیست.سرتان را درد نیاورم .حداقل من یکی اصلا  نگران روی کار آمدن یک حکومت توتالیتر اسلامی نیستم  زیرا اساسا  پدید آمدن‌چنین چیزی را در ایران امروز  ناممکن میدانم.برژنف در شوروی با این هدف روی کار آمد که اصلاحات خروشچف را امحا و توتالیتاریسم استالینی را احیا کند.این تلاش او مضحکه ای را به وجود آورد که  سرانجام فروپاشی شوروی را موجب شد .مائو هم تلاش مشابهی کرد که به شدت نا موفق بود و به انزوای مطلق او ختم شد، چرا که هر دوی آنها  می خواستند خلاف سیر تکوینی تاریخ ،عمل کنند.

جداً چرا باید مردم رأی بدهند؟

جداً چرا باید مردم رأی بدهند؟

محسن نخعی
محسن نخعی پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۰، ۰۸:۳۹ ب.ظ

جداً چرا باید مردم رأی بدهند؟

مردمی که مشکلات معیشتی امان شان را بریده، خسته از صف کالای اساسی هستند، خیلی هایشان غم عالم به دلشان می نشیند وقتی به حقوق ماهیانه خودشان و قیمت یک خانه نقلی توی یک محله معمولی فکر می کنند. مردمی که از برجام به قرارگاه مرغ رسیده اند، کورسوی امیدشان در بورس کابوس شد و این گزاره تلخ این روزها که «حتی اینها هم نتوانستند»

بله، جوانی ما دارد توی همین سالها صرف می‌رود، وسط آقازاده هایی که می خورند و می برند، وسط یقه آخوندی هایی که دلار را بالا و پایین می کنند، و شاید یک گوشه از ذهن همه ما آمده که نکند کلاً قرار نیست بشود؟

بچه های کربلای۵ اما اینطور فکر نکردند برادر، امیرکبیر و قائم مقام فراهانی هم، کمی قبل تر سورنا و آریوبرزن هم. و توی کدام دوره از رشادت ها و قهرمانی نامداران این مملکت، ایران گل و بلبل بوده و کم مشکل؟ و اصلا چرا راه دور برویم؟ بچه های سازنده واکسن وطنی کرونا مگر سزاوارتر از هر کشوری در دنیا نبودند برای ضجه زدن از تنهایی و غربت؟ ولی عرق از جبین گرفتند، پای کار مملکت شان ایستادند و شدند یکی از شش کشوری که واکسن را درست کردند، بهتر و قدرتمندتر از خیلی از کشورهای گنده و مدعی.

بله، توی منطقه ای که هر ساعت یک بمب منفجر می شود و آدمها پرپر می شوند، توی منطقه ای که دیدن صندوق انتخابات واقعی حسرت یک عمر چند نسل شان است، ما این وسط محکم ایستاده ایم تا خودمان انتخاب کنیم، با هم دعوا کنیم، اختلاف داشته باشیم، نقد کنیم و حرص بخوریم ولی ته تهش یاعلی بگوییم و مملکت مان را از چنگال ناامیدی و فساد بیرون بکشیم. و انصاف بده که اگر خودمان نخواهیم، اگر خودمان نکنیم، چه کسی توی این دنیا میخواهد برای ما دل بسوزاند؟ و اگر نیاییم و با نیامدن مان اعتراض کنیم، تهش می خواهد چه بشود؟ چیزی حل میشود؟ انتخابات برگزار نمی شود؟ چهار سالِ پیش رو زندگی متوقف می شود؟

ناامید شدن و رأی ندادن، بیرون گود نشستن و غرزدن و مایوس شدن راه راحتی هست. ولی توی این جغرافیا، توی سرزمینی که ۳۰۰۰ سال است پرچمش به نام ایران بالاست، قبلی های ما هیچوقت میدان را خالی نکرده اند. توی میدان بودن سخت است، حرص خوردنش هم بیشتر است، درد دارد، زخم جان دارد، ولی ایران را ایران می کند. این مملکت مال ماست، آستین بالا زدن می خواهد، یاعلی می خواهد، توی میدان بودن می خواهد، و درست رای دادن بهترین اعتراض است به همه ناکارآمدی ها، برای یک هوای تازه، برای ایران بالبخند، برای بازگشت باشکوه ایران، این قهرمان رنجور، این پهلوان خسته.

پ.ن؛ منت‌ می‌گذارید اگر این پست را برای رفقایی که می خواهند بفرستید

سعادت در غلبه کردن بر تنهایی است

مصیبت اینکه ترس از تنهایی و دلهره از انزوا، عامل اصلی مراوده با آدم‌های بی‌کیفیت و مشمئز کننده است، برای تحمل آسانی مصیبت، میلی شدید به اشتراک آن با دیگری داریم، بامزه اینکه زنجیره مصیبت هیچ‌گاه قطع نخواهد شد و ما بزرگسالانی شده‌ایم که همواره ناله می‌کنیم، بی‌آنکه بدانیم سعادت در غلبه کردن بر تنهایی است.
محسن نخعی
محسن نخعی پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۴۰۰، ۰۱:۲۵ ب.ظ

عقل سلیم

یک قلب شکسته، به تو عقلی سلیم هدیه می‌دهد. اگر احمق نباشی
محسن نخعی
محسن نخعی چهارشنبه, ۲۶ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۲۵ ب.ظ

لذت زندگی

گاهی تنهایی روی سرت آوار می‌شود به این فکر می‌کنی که چقدر عبور از بحران زندگی برایت خستگی به ارمغان آورده،

اینکه دویدن‌های بیهوده، چقدر تو را دچار خشم کرده، خشمی که انتهایش تو را به حسادت و قیامی با آدم‌ها سوق می‌دهد،

انگار سهم‌ات از خوشبختی را بلعیده‌اند نمی‌دانی یقه چه کسی را بگیری؟ زندگی؟ یا خودت؟

معتقدم انسان‌ها زودتر از آنچه انتظارش را دارند می‌میرند،

همانجا که بخشی از خود را در خیابانی، خانه‌ای، استعدادی، غرق در بوی عطری، خاطره‌ای از یک رابطه پر شور، جا گذاشته‌اند.

اما از زیبایی زندگی اینکه سهم عظیمی از لذت است، هر معادله‌ای جز این دروغ محض است.

اگر جز لذت در زندگی راه دیگری پیش گرفتی، به خودت دروغ بزرگی گفته‌ای.

محسن نخعی
محسن نخعی پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۲۳ ب.ظ

آدم دورو

مَست و فَحاش بسیار صادق تر‌ند،

آدم دورو اما همیشه خطرناک است او عطشی سیری ناپذیر برای به دست آوردن دارد.رابطه با دو تای اول را بیشتر ترجیح می‌دهم

محسن نخعی
محسن نخعی شنبه, ۱۵ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۲۲ ب.ظ
آن چیز که تو را نَکُشد؛قوی‌ترت نمی‌کند

آن چیز که تو را نَکُشد؛قوی‌ترت نمی‌کند

محسن نخعی
محسن نخعی جمعه, ۱۴ خرداد ۱۴۰۰، ۰۹:۴۹ ق.ظ

آن چیز که تو را نَکُشد؛قوی‌ترت نمی‌کند

آن چیز که تو را نَکُشد،

قوی‌ترت نمی‌کند،

بلکه ذره ذره روح‌ات را فرسوده می‌کند،

به تو ملالی هدیه می‌دهد که همواره چسبیده به تن‌ات،

با روانی که هر لحظه از مفاهیم،

دوگانه‌هایی معیوب می‌سازی، آنچه تو را نکشد به تو روح بازنده‌ای پر از خشم هدیه می‌دهد که در هر نقطه‌ای از سراشیبی زندگی با خودت در جنگی،

آنچه تو را نکشد،

از تو طلبکاری با یک دنیا آرزو و خشم می‌سازد که هر لحظه دست به یقه دنیا هستی.
 

اصل در رابطه

در رابطه با آدم‌ها ؛گاهی صد متر جلوتر سنگی را پس می‌زنی، بی‌آنکه متوجه تغییری شوند، راحت رد می‌شوند و با غرور خود را قهرمان یکه‌تاز مسیر می‌دانند، جایی که دلت می‌شکند با خودت می‌گویی کاش یک‌بارم چاله را نشان‌اش می‌دادم،

واقعیت اینکه آدم‌ها باید نبودن‌ات را حس کنند،

وقتی هر لحظه در دسترس باشی مدام تمام‌ات را وقف آدمی ‌کنی، از دهن می‌افتی،

رابطه مانند زدن تکه بیسکویت در چای است، نه باید حریص بود، و نه خیلی عجول، آرام و با دقت از طعم آن لذت برد .

محسن نخعی
محسن نخعی پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۱۹ ب.ظ

لذت‌ طلبی از دروغ

آدم‌ها دوست دارند برایشان نقاب بزنی، نوعی لذت‌ طلبی از دروغ ،

حاضر هستند تا در لجنزار دروغ دست‌ و ‌پا بزنند اما لحظه‌ای، تلخی حقیقت و صداقت را مزه نکنند‌،

واقعیت اینکه آدمی اگر می‌خواهد احمق باشد، اجازه بده،

تو مربی تربیت و کیفیت آدم‌ها نیستی،

هویت او با حماقت‌اش تجلی پیدا کرده.

محسن نخعی
محسن نخعی سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۴۰۰، ۱۰:۵۲ ب.ظ
قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ---- ۱۶ ۱۷ ۱۸ ۱۹ ۲۰ ۲۱ ۲۲ ۲۳ ۲۴ بعدی