Mohsen Nakhaei

Master's Student in the Field of Health, Safety and Environmental Management / Shahid Sadoughi University of Medical Sciences, Yazd, Iran
آینده

آینده

محسن نخعی
محسن نخعی جمعه, ۷ خرداد ۱۴۰۰، ۱۲:۰۷ ب.ظ

آینده

آینده جایی برای پناه بردن است، درست آنجایی که امروز را حواله فرداهایی می‌دهی، آرامش بخش است. شایدها و اگرها برایمان سایه خیالی می‌سازد تا از امروز عبور کنیم، اما عادتی مسموم اینکه اغلب اوقات دچار دغدغه زیستن در آینده‌ایم، به شکلی نامطلوب شوق و لذت از لحظه‌ها را تلف می‌کنیم تا بی سرانجام تن به مسیر بی انتهای رسیدن دهیم.
تولید بینش

تولید بینش

محسن نخعی
محسن نخعی چهارشنبه, ۵ خرداد ۱۴۰۰، ۱۱:۳۵ ب.ظ

تولید بینش

از پدیده‌های دنیای مدرن،

کتاب آشغال خوان‌ها هستند،

آدم‌هایی خطرناک که هر لحظه به تعداد آن‌ها اضافه می‌شود،

کتاب آشغال خوان‌ها بسیار خطرناک‌تر از کتاب نخوان‌ها هستند،

زیرا معتقد به یک ایده‌ئولوژی بدون رفرنس علمی و صرفا مبتنی بر توهم نویسنده شیاد کتاب،

با توهم دانایی مبتذل و‌ کاذب هر لحظه مشغول ترویج خزعبلات،

فلسفه‌ بافی‌هایی با مضامین تئوری توطئه، انرژی، عرفان، چاکرا، و مزخرفاتی از این دست که سیل عظیمی از سبک های زندگی بیمارگونه و مدل‌های جهان شناختی روان گسیخته را عرضه می‌کند،

برای مثال یک روان‌شناس آشغال خوان می‌تواند چه تبعاتی برای مراجعین او داشته باشد.

خطر بزرگتر اینکه بشر پست مدرن برای رهایی از بی معنایی،

تن به هر لجنزاری زده تا از هر سوژه‌ای مفهوم بسازد،

احمق‌ها در سایه همین دکان و دستگاه،

به یُمن شبکه‌های اجتماعی مانند ویروسی مشغول تکثیر هستند.

به همین دلیل احمق قادر به تولید بینش نیست حتی اگر سالیان دراز کتاب بخواند،

تولید بینش شامل انتخاب‌های معقول می‌شود.

وابستگی دامنه

وابستگی دامنه

محسن نخعی
محسن نخعی شنبه, ۱ خرداد ۱۴۰۰، ۰۵:۰۶ ق.ظ

وابستگی دامنه

«وابستگی دامنه»

در زندگی یعنی شما نمی‌توانید مهارتی که در کار خود پیدا کرده‌اید در زندگی شخصی خود به‌کار ببندید.
مثلا روان‌شناس‌ها به همه مشاوره می‌دهند،اما گاهی نمی‌توانند همان قوانین را برای مشکلات خود به‌کار ببندند.

 

تفاوت اندیشیدن و احساس کردن

تفاوت اندیشیدن و احساس کردن

محسن نخعی
محسن نخعی چهارشنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۳۱ ق.ظ

تفاوت اندیشیدن و احساس کردن

از او خواستم تا قوطی رانی را به زمین نَیندازد و  با کمی صبر می توان آن را به سطل آشغال انداخت،

با لجاجتی توام با غرور  قوطی را پرت کرد و گفت «به تو هیچ ربطی ندارد،

من هرکاری که دوست داشته باشم می کنم

البته که خودش هم می دانست در دنیای توام با جبر که هر لحظه اراده انسانی را به سخره می گیرد

حتی گفتن چنین جمله ای مضحک و احمقانه است ،و این برایم بی اهمیت.

گاهی باید میان اندیشیدن و احساس کردن فرق بگذاریم

نخست آنکه اندیشیدن فرایندی هدفمند است و با رویا پردازی و تخیل فرق دارد[در خیال پردازی ما ذهن خود را رها می کنیم تا به هرکجا که می خواهد پر بکشد]،

در اندیشیدن  اما در پی کسب معرفت هستیم و همین مساله کار را برایمان سخت می کند،

غالبا زمانی که از واژگان، معانی متفاوتی برداشت کنیم گاردی بسیار محکم گرفته  و شتاب زده صرفا به دنبال پیروزی در بحث هستیم و این نامطلوب است.

مصداق بارز خوشبختی

مصداق بارز خوشبختی

محسن نخعی
محسن نخعی شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۳۲ ب.ظ

مصداق بارز خوشبختی

همچنان با فاصله‌ای زیاد،

بودن با کسی که تو را می‌فهمد مصداق بارز خوشبختی است.

کسی که حتی سکوت‌اش تو را سر شوق می‌آورد و بودن در کنارش امن است.

جایی در زندگی خالی از معنا می‌شوی،

آدم‌ها برایت فقط تداعی تصویر و صدا هستند،

فهمیده شدن برایت پناهگاه می‌شود مانند خانه،

توضیح دادن تلخی‌هایت،

در دنیایی که برای تو و آرزوهایت اهمیتی قائل نیست،

شنیدن زخم‌هایت موهبت بزرگی است.

تهش چی؟

تهش چی؟

محسن نخعی
محسن نخعی چهارشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۴۱ ق.ظ

تهش چی؟

«تهش چی؟»

شکی فلسفی از جنس افسردگی ،

هر بار که به این واژه برخوردی،

برگرد چون راه را اشتباه رفتی،

کمی سخت است تا به این جسارت برسی که ساز و کار اشتباهی برای خود دست و پا کردی اما ارزش این را دارد که از واژگان زندگی ات حذفش کنی .

بعضی واژه ها آدم‌ها را می ترساند

بعضی واژه ها آدم‌ها را می ترساند

محسن نخعی
محسن نخعی شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۲:۳۶ ق.ظ

بعضی واژه ها آدم‌ها را می ترساند

گاهی دوسِت دارم هایی که نثار دیگری می کنی،

او‌ را می ترساند،

از خودش،

از هویتی که سال هاست برای خود ساخته،

ناگهان عشقی را نثار او می کنی که از زمان نُطفه تا امروز حتی از مادر خود ندیده،

مانند نابینایی که بعد از عمری چشمانش به روی نور شدیدی باز شود،

چیزی را به او عرضه می کنی که برایش غریب است،

شاید خودت ندانی اما،

با هربار «دوستت دارم» هایت،

خنجری به هویت سرد و‌ بزدل اش می کِشی،

او‌ با خیانت ،

با رفتن،

تو را می کُشَد،

تا کُشته نشود،

احتمالاًبا کمی گذر عمر ‌متوجه خواهی شد،

روزی که واژگان درست را نثار مخاطب اشتباه نکنی،

یاد می گیری که بعضی واژه ها آدم‌ها را می ترساند،هرچند زیبا.

دراماتیزه کردن زندگی،مفهوم سازی از هیچ

دراماتیزه کردن زندگی،مفهوم سازی از هیچ

محسن نخعی
محسن نخعی چهارشنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۴۳ ق.ظ

دراماتیزه کردن زندگی،مفهوم سازی از هیچ

مفهومی در هنر وجود دارد به نام «دراماتیزه کردن»

در یک معنای لغوی به شکل درام یا نمایش درآوردن  یک پدیده را می توان دراماتیزه کردن عنوان کرد،

این روزها برای رنگ آمیزی  فلاکت و بدبختی سعی در دراماتیزه کردن هرچیزی را داریم،

میلی شدید به مفهوم سازی از هیچ،

درام کردن عشق های الکی،

روزمرگی های مرگ آور،

گذشته های باطل،

تعاملات مسموم و‌ ...،

اینجاست که زنده ماندن را با زندگی کردن عوض کرده ایم،

سال ها شاید زمان ببرد که لذت از طول مسیر را به نشئگی رسیدن مقصد ترجیح  دهیم،

ما به شکل احمقانه ای مشغول رنگ زدن به دروغ ها و نقاب های [خودمان]هستیم،

بی تردید دنیا را سانتی مانتال دیدن از تو یک بازنده مفلوک می سازد.

 

دیکتاتور درون

دیکتاتور درون

محسن نخعی
محسن نخعی يكشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۱:۴۲ ب.ظ

دیکتاتور درون

آدم‌ها این روزها همدیگر را،

هر چیزی را تسخیر می‌کنند،

هرکسی دیکتاتور درون خود است،

در روابط همواره سعی می‌کنیم دیگری را شبیه به خودمان،

معیارها و تصاویر ذهنی‌امان کنیم،

دیکتاتور درون ما تا جایی پیش می‌رود که فارغ از تفاوت‌ها و استقلال دیگری،

تمامیت او را با معیارهای روانی خود به زنجیر می‌کشیم،

بعدتر‌ها بازی با عروسک‌ دست‌ سازه‌‌‌‌‌امان که تمام شد،

وقتی که عطش تسخیر در ما ارضا شد،

ضجه می‌زنیم از تنهایی.

به گمانم می‌توان لذت برد بدون اینکه تسخیر کرد،

آدمی را،

گلی را،

پرنده‌ای را.

قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ---- ۱۸ ۱۹ ۲۰ ۲۱ ۲۲ ۲۳ ۲۴ ۲۵ بعدی