به اعتراض چند آدم بازنده و احمق نگاه کردم،
تاریخ را به چند ماه پیش برگردانیم،
همان خانم سودای یک شبه ره صد ساله دارد،
مردی که خود را زرنگ می دانست و در بحث ها خود را دانای کل [گرگ وال استریت]،
اما نمودار شاخص ترس و طمع بر آن ها غلبه کرده،
اعتماد به چیزی که اسم اش را در علوم سیاسی، کلپتوکراسی گذاشته اند،
مثلا بابک راننده تاکسی 26 ساله از میدان خراسان، پراید خود را فروخته تا در عرض چند ماه به خانه ای در جردن دست پیدا کند،
اعتماد به دزد سالاری یدی طولا دارد،
همان هایی که موسسات با وام های کم بهره و سودهای بالای 25 درصد،
شرکت های هرمی، و....،
را امامزاده ای برای شفای بدبختی دیدند را این روزها در تصویر می بینید،
همین جمع، ماه های بعد سر از یک نهاد دزدسالارتر دیگری سر در می آورند با توجیه های خاله زنک و دانای کل،
دوست داشتم جدای از نگاه تحقیر آمیز به آدم هایی که زندگی را خیلی سورئال و خوش بینانه دیده اند بگویم ...
اشتباهی که دوبار تکرار شود، دیگر یک اشتباه نیست، یک تصمیم است دوست عزیز من ...