Mohsen Nakhaei

Master's Student in the Field of Health, Safety and Environmental Management / Shahid Sadoughi University of Medical Sciences, Yazd, Iran

يكشنبه, ۱۲ دی ۱۴۰۰، ۰۴:۲۰ ب.ظ محسن نخعی
NFPA 704 standard   لوزی خطر

NFPA 704 standard لوزی خطر

لوزی خطر، روشی بین المللی برای شناسایی خطرات مربوط به یک ماده شیمیایی خاص است تا پرسنل با استفاده از اطلاعات آن دچار صدمه و آسیب نشوند.
کلیه اطلاعات مربوط به خطرات مواد شیمیایی بطور اختصار در یک شکل لوزی چاپ می‌شود که تصویری از آن به همراه توضیحات هر بخش از آن در عکس دیده می شود. این لوزی به چهار قسمت تقسیم و هر کدام با رنگ خاصی که تعیین کننده نوع و شدت خطر است مشخص می‌شود. برای مشخص کردن میزان شدت و ضعف هرکدام از این خطرات برای هر لوزی اعداد صفر تا چهار تعریف شده است که این اعداد برای هر نوع خطر بطور جداگانه تعریف شده است و افراد را از نوع و شدت خطر مواد آگاه می‌سازد.

معرفی لوزی خطر در ادامه مطلب 🔰

ادامه مطلب...
۱۲ دی ۰۰ ، ۱۶:۲۰ ۰ نظر
محسن نخعی

عشق

عشق یکی‌ات نمی‌کند با معشوق؛ در فضایی رهایت می‌کند؛ میانِ وحشت و شوق، وحشت از یکی نشدن و اشتیاق برای یکی شدن. عشق هم‌رده‌ی ایمان، فضایِ «اگر نشد چه؟» است. «می‌شود» و «نمی‌شود» یا وصل و فراق، مراتب‌اند؛ نه راتب. در عاشقی مرتب سَر می‌روی، چون روی شعله‌ای.

۱۲ دی ۰۰ ، ۰۱:۵۰ ۰ نظر
محسن نخعی

یارانه های پنهان؛ تومور بدخیم

سلام و عرض ادب 

در گروه اساتید دانشگاه در اهمیت حذف یارانه های پنهان نوشتم 

بالاخره این جراحی باید اتفاق بیافتد .

بسیاری از مشکلات کشور ناشی از همین یارانه های پنهان، ارز چند نرخی و قیمت های دستوری است. 

یکبار در سال ۷۳ مرحوم هاشمی تلاش کردند که با مخالفت مجلس چهارم متوقف شد

مجددا در مجلس هفتم با طرح تثبیت قیمت ها، فرآیند اصلاح متوقف شد.

دولت دهم در تلاش برای این جراحی ضروری اقتصاد کشور ناموفق بود و با مخالفت هایی مواجه شد.

برخی دولت ها هم از ترس ، کاهش محبوبیت ، اصلا ورودی به این جراحی با اهمیت نداشتند. 

خوشبختانه جناب رئیسی فرموده اند برای این اصلاح اقتصادی حاضرم از آبرویم هزینه کنم و جای امیدواری است که این بار ان شاءالله نتیجه بخش باشد.

روزانه از مرزهای سیستان و بلوچستان حدود ده میلیون لیتر قاچاق می شود

یارانه پنهان هر لیتر سوخت حدود ۱۵ هزار تومان.

یعنی روزانه ۱۵۰ میلیارد تومان سرمایه کشور هدر می رود.

ماهی ۴۵۰۰ میلیارد تومان ( تقریبا دوبرابر یارانه پرداختی فعلی) 

سالانه ۵۴ هزار میلیارد تومان ( فقط در سیستان و بلوچستان از یارانه پنهان سوخت)

چاره ای نیست ...

این تومور اقتصادی در سال ۷۳ خوش خیم بود و کاش اجازه می دادند همان زمان جراحی می شد.

  الان واقعا بدخیم شده و هر چه بگذرد جراحی آن سخت تر و سخت تر خواهد شد.

۱۰ دی ۰۰ ، ۰۱:۰۹ ۰ نظر
محسن نخعی

رشد یافته با رشد داده شده خیلی فرق دارد

با باردار شدن همزمان ۹ زن، پس از یک ماه کودکی متولد نمی‌شود!
حتی اگه بسیار با استعداد باشید و تمام تلاش‌های ممکن را بکنید، برخی نتایج قطعاً نیازمند گذر زمان هستند. "وارن بافت"

یکی از وزرا خودش تعریف می کرد. ایشان فرمودند: «من زمانی که وزیر شدم یکی از کارکنان گفتند آقای وزیر تنخواه ما تمام شده است. من نمی دانستم تنخواه گردان چیست. دوباره و سه باره آمد. برای من سخت بود بپرسم تنخواه گردان چیست!؟ در نهایت از ایشان خواستم توضیح دهند تنخواه گردان چیست!؟»
خود ایشان می گفت هزینه زیادی برای ما شده است تا با روش آزمون و خطا تا حد وزیر رشد کنیم.

در جامعه ما تحولات یک شبه و جهشی زیاد شده است. گاهی وقتی از خواب بیدار میشویم می بینیم عده ایی از عرش به فرش رسیده اند و عده ایی هم از فرش به عرش. 
ما با مدد دموکراسی لَش، لیست، مدرک تحصیلی و ... میخواهیم یک انسان را در مدت کوتاهی و بدون طی مراحل رشد یافتگی همانند مثال آقای بافت خلق کنیم و رشد دهیم و محدودیت زمان را با کثرت آراء یا چیزهای دیگر حل کنیم. اما نمی شود. شاید هم بشود. اما روزگارمان همانند امروز مان میشود. همه چیز درهم و گیج و پیچیده.
یک انسان رشد یافته در بسیاری از اوقات از معدن طلا هم برای کشورش ارزشمند تر است و یک انسان رشد داده شده از هر آفتی بزرگتر.
بقول دکتر چمران : «اگر کسی بدون لیاقت بالا برود، بدون خیانت پایین نخواهد آمد.»
حاکم شدن رشد داده شده ها باعث میشود رشد یافته ها تحقیر شوند و در بهترین حالت از کشور فرار کنند.

۰۷ دی ۰۰ ، ۱۶:۱۷ ۰ نظر
محسن نخعی

جوکر و امثالهم

حالا که کمی سن و سال گرفتیم، می‌فهمیم معلم حق داشت وقتی می‌گفت «اگه چیزِ خنده‌داری هست بگید ماهم بخندیم!»

یکی ادای الاغ در می‌آورد، یکی سگ می‌شود، یکی موس‌موس می‌کند، دیگری به‌کسوتِ یک دلقکِ نابلد در می‌آید، برای آنکه از جیبِ این مردمِ پس‌رفته از لحاظ فرهنگی، پولی بدزدند و پشتِ «مردم نیاز به شادی دارند» پنهان شوند. مارکس می‌گفت «وقتی می‌گوییم پیشرفت، باید بپرسیم: برای چه کسانی؟»؛ یعنی کدام «مردم» و کدام «نیاز»؟ به‌راستی مردم چه‌کسانی هستند؟ خم‌شدگانِ زیرِ بارِ فقر و گرانی و فلاکت و افسردگی و نومیدی؟ یا لمپن‌های بی‌تأثیر در جامعه؟
کدام «نیاز»؟ نیاز به خندیدن؟ پس چرا باستر کیتون، چاپلین، لوید، لورل و هاردی و مابقیِ کمدین‌ها، بجای ساختِ «جعبه‌ی موسیقی» و «سوپ اردک» و «عصر جدید» و «هفت شانس»، دورِ هم جمع نمی‌شدند و دلقک‌بازی نمی‌کردند؟ هوش‌شان کم‌تر بود؟ خلاق‌نبودند؟ شعورِ سینمایی نداشتند؟ خیر! انسان بودند و برای «انسان» می‌ساختند!

این اراذل، آیا درحالِ خنداندنِ مردم هستند یا خندیدن به آنها؟ راست می‌گفتند: «در سرزمینی که سایه‌ی کوتوله‌ها بلند شد، خورشید درحالِ غروب کردن است».

۰۷ دی ۰۰ ، ۱۰:۲۶ ۰ نظر
محسن نخعی

تبعیض

آمارهای وحشتناکی در جهان وجود دارد، مثلا:

 ۱۰۰نفر، داری ثروتی معادلِ ۳میلیارد نفرِ دیگر هستند.
ثروتِ ۳نفر، از تولیدِ ناخالصِ داخلیِ ۴۸کشورِ فقیر بیشتر است.
۲میلیارد نفر صاحبِ هیچ‌چیزی نیستند (ملک، خودرو و غیره).
همچنین بیش از ۹۰۰میلیون‌نفر از گرسنگیِ دائم رنج می‌برند.
علاوه کنید وضعیتِ آوارگان، جنگ‌زدگان، بی‌خانمان‌ها و امثالهم را.

این افراد نه پرچم‌های رنگی دارند، نه سهمی از رسانه‌های جمعی برای بازتابِ وضعیت‌شان، و نه کوچک‌ترین اهمیت و هویتی. حتا در حدِ «ماریجوانا» هم نیستند که عده‌ای برای آزادی‌شان تجمع کنند. فقط واژه‌ای ساخته‌ شده تا همه‌شان را باهم جمع‌زده و از حیاتِ جمعی‌، مِنها کنیم: فُقرا!

حالا تا قیامت بخوانید «بنی آدم اعضای یک پیکرند»، یا «گردِ سُم خران شما نیز بگذرد»، اگر «گذشت» ما را هم خبر کنید.

۰۷ دی ۰۰ ، ۰۶:۲۰ ۰ نظر
محسن نخعی

اعتقادِ بی نقص و در حد کمال بودن

در ستایش «نشدن‌ها و زندگی» اکثر اوقات زندگی با واقعیات ذهنی ما در تضاد است، چیزی در بطن زندگی نهفته است که ما را دچار نوعی اعتیاد می‌کند، نوعی اعتیاد به ایده‌آل‌گرایی که خوراک‌اش را از کودکی با «آدم خوب» «آدم بد» برایمان نهادینه کرده‌اند، قابی که فیلم‌ها، کتاب‌ها و رسانه از یک زندگی بدون نقص و ایده‌آل برایمان طراحی کرده‌اند و موجی از اعتیاد «همیشه بی نقص بودن و در حد کمال بودن» را به جان ما می‌اندازند. امروز که در این قسمت از زندگی که قدم می‌زنم چیزهایی را خوب متوجه شده‌ام، یاد گرفتم خودم را بخاطر خطاها و حماقت‌هایم ببخشم، همه ما به نوعی احمقیم. اینکه خواستن همیشه نشانه توانستن نیست، حتی توانایی به معنی توانستن نیست‌، ما در دنیایی از سناریو ها متولد شده‌ایم که هیچ کنترلی روی شرایط نداریم ولی در عین حال توهم آزادی اراده و توهم توانستن داریم. ما تلاش می‌کنیم به امید بهتر شدن نه حتما موفق شدن.

۰۸ آذر ۰۰ ، ۱۷:۵۷ ۱ نظر
محسن نخعی

مدلی از تنهایی

به نظرم مدلی از تنهایی هم وجود دارد که با ساختن حالتی از اشتیاق  ‌تو را در یک  چارچوب نگه می دارد،

نوعی لذت از تباهی،

مثل کشیدن پتوی دم صبح در یک روز برفی کنار بخاری،

خبر بد اینکه لذت اش مثل سراب است،

هیچ وقت تشنگی ات را برطرف نمی کند،

یدار که می شوی میبینی گیج و گنگ در مسیر یک هزارتویی.

۰۶ آذر ۰۰ ، ۱۸:۵۲ ۰ نظر
محسن نخعی

تنهایی سقف ندارد.

همین‌جا که نشسته‌ام، اگر دست‌هایم را از تنم دور کنم، نوک انگشتانم می‌خورد به دیوار تنهایی‌ام. چهار دیوار که به فاصله‌ی دست‌هایم از خودم ساخته‌ام. این چاردیواری پنجره‌ ندارد، سقف هم ندارد. 

می‌دانی که تنهایی سقف ندارد. راستش دست هیچکس به سقف تنها‌یی‌اش نمی‌رسد تا بسازدش.

همین است که تنهایی آدم‌ها را نمی‌کشد. از میان دیوارها هیچ‌چیزی نمی‌بینی اما از سقفِ باز نفس می‌کشی و زنده می‌مانی.

 

۳۰ آبان ۰۰ ، ۰۰:۳۴ ۰ نظر
محسن نخعی

احترام به حقیقت

احترام به عقاید دیگران، یک مغلطه بزرگ است، چیزی که مدیا به خورد آدم‌ها داده، مثلا با این جمله نوعی ادابازی انسان دوستی و‌ روشنفکرانه به آدم دست می‌دهد، هیچ عقیده‌ای محترم نیست، احترام به حقیقت بالاترین حد پختگی عقلانی است، با همین مزخرفات سال‌ها توسری و بدبختی کوله‌بارتان شد.

۲۹ آبان ۰۰ ، ۰۰:۵۱ ۰ نظر
محسن نخعی